فیلیپ ملانکتون
 
چکیده:
اگرچه خلق و خوی ملانکتون با لوتر کاملا متفاوت بود، نزدیک ترین دوست لوتر محسوب می شد. وی عالمی محبوب، میانه رو و مصالحه جو بود. علاوه بر این، همانگونه که بعدها پیروان لوتر دریافتند، رویکرد الهیاتی وی با رویکرد الهیاتی لوتر تفاوت های بارزی داشت.
 
تعداد کلمات: 1442 کلمه / تخمین زمان مطالعه: 7 دقیقه
 
نویسنده: تونی لِین  
ترجمه: روبرت آسریان
 
فیلیپ ملانکتون در سال ۱۴۹۷ در جنوب آلمان چشم به جهان گشود. جان روشلین ( ۱۵۲۲ - ۱۴۵۵ )، انسانگرای مشهور آلمانی و برجسته ترین متخصص زبان عبری در روزگار خود، دایی وی بود. ملانکتون در دانشگاههای هیدلبرگ و توبینگن مشغول تحصیل شد و در حالی که هنوز بسیار جوان بود، تحصیلات خود را به پایان رساند. هنگامی که وی در توبینگن بود، تحت تأثیر انسان گرایان قرار گرفت و تا آخر عمر از ستایندگان اراسموس * باقی ماند. به سفارش روشلین، وی در سال ۱۵۱۸ استاد زبان یونانی در ویتنبرگ گشت که در آنجا تحت تأثیر لوتر قرار گرفت و به مکتب اصلاحگران پیوست. در سال ۱۵۱۹ به مقام استادی الهیات در این دانشگاه رسید؛ اما همواره به تحقیق و تعلیم در زمینه علوم دیگر ادامه داد.
 
اگرچه خلق و خوی ملانکتون با لوتر کاملا متفاوت بود، نزدیک ترین دوست لوتر محسوب می شد. وی عالمی محبوب، میانه رو و مصالحه جو بود. علاوه بر این، همانگونه که بعدها پیروان لوتر دریافتند، رویکرد الهیاتی وی با رویکرد الهیاتی لوتر تفاوت های بارزی داشت. اگرچه این تفاوت ها باعث به وجود آمدن برخی دیدگاه های الهیاتی متفاوت در آنان گشت، تأثیری بر رابطه گرم و صمیمانه آنان بر جای نگذاشت.

  بیشتر بخوانید :   مخلوق یا مکاشفه؟

ملانکتون مؤلف اعتراف نامۂ آوگسبورگ ۱ است که مهم ترین اعتراف نامه ایمانی الهیات لوتری محسوب می شود. مهم ترین اثر الهیاتی وی مباحث کلی الهیات است که در سال ۱۵۲۱ منتشر شد و نخستین تلاش در جنبش پروتستان برای تدوین الهیاتی نظام مند محسوب می شود. این کتاب، بارها مورد تجدید نظر قرار گرفت و چاپ های تجدیدنظر شده آن در سال های ۱۵۳۵ و ۱۵۵۵ با تغییرات مهم نسبت به چاپهای قبلی منتشر شد. در مقدمه ای که ملانکتون برای چاپ این کتاب در سال ۱۵۲۱ نوشته است، رویکرد خود را چنین بیان می کند:
بهتر است که ما به جای بررسی و تتبع در اسرار الهی، آنها را بستاییم. موضوع مهم تر اینکه تعمق و ژرف اندیشی در مورد این اسرار بدون پذیرش خطرات بزرگ ممکن نیست و حتی مقدس ترین اشخاص نیز این خطرات را تجربه کرده اند... بنابراین، دلیلی وجود ندارد که ما در مورد موضوعاتی متعالی چون «خدا»، «وحدت و تثلیث خدا»، «راز آفرینش»، و چگونگی تجسم الهی» تلاشی جان فرسا داشته باشیم. من از شما سوال می کنم که علمای مدرسی پس از قرنها تفکر و تعمق فقط در مورد این چند موضوع، در نهایت به چه نتیجه ای رسیدند؟..... اما در مورد کسی که از اصول بنیادین مسیحیت، مانند «قدرت گناه» و «شریعت و فیض» هیچ اطلاعی ندارد، باید بگویم که نمی دانم چگونه چنین فردی را یک مسیحی بدانم. زیرا به واسطه شناخت و آگاهی بر این موضوعات است که می توان مسیح را شناخت. شناخت مسیح بر طبق آنچه علمای فلسفه مدرسی تعلیم می دهند به واسطه تعمق و تفکر در مورد ذات مسیح و چگونگی تجسم وی حاصل نمی شود، بلکه شناخت مسیح به معنای آگاهی از امتیازات و برکاتی است که وی نصیب ما می سازد. زیرا اگر شما ندانید که چرا مسیح در جسم ظاهر شد و بر صلیب مصلوب گشت، صرفا آگاه شدن از تاریخچه وقایعی که برای او اتفاق افتاد به حال شما چه سودی دارد؟ مسیح به عنوان کفاره ای برای ما بخشیده شد و اگر بخواهیم اصطلاحات کتاب مقدس را به کار بگیریم، وی کفارهای نجات بخش برای ما است. بنابراین، صحیح و بایسته است که مسیح را به طریقی متفاوت از طریقی که عالمان مدرسی معتقد به آن هستند، بشناسیم. (مباحث کلی الهیات - مقدمه )
 اگرچه خلق و خوی ملانکتون با لوتر کاملا متفاوت بود، نزدیک ترین دوست لوتر محسوب می شد. وی عالمی محبوب، میانه رو و مصالحه جو بود. علاوه بر این، همانگونه که بعدها پیروان لوتر دریافتند، رویکرد الهیاتی وی با رویکرد الهیاتی لوتر تفاوت های بارزی داشت. اگرچه این تفاوت ها باعث به وجود آمدن برخی دیدگاه های الهیاتی متفاوت در آنان گشت، تأثیری بر رابطه گرم و صمیمانه آنان بر جای نگذاشت.
در این مرحله، هدف ملانکتون این بود که الهیات را از ایهامات و تحریفاتی که فلسفه در آن به وجود آورده بود، بپالاید و کتاب مقدس را اساس آن قرار دهد. وی بر این باور بود که فلسفه افلاطونی، بر پدران کلیسا و فلسفه ارسطویی، بر متفکران فلسفه مدرسی تأثیرهای گمراه کننده بر جای نهاده است. زیرا همانگونه که ما در این دوران متأخر به جای مسیح، ارسطو را با آغوش باز پذیرفته ایم، در دوران آغازین شکل گیری کلیسا نیز تعالیم مسیحی با تأثیر گرفتن از فلسفه افلاطونی تضعیف شد.» اما ملانکتون بعدها در مورد ارسطو تجدیدنظر کرد و حتی مطالعه آثار او را در دانشگاه های آلمان تشویق کرد. همچنین در مورد پدران نخستین کلیسا نیز دیدگاه ملانکتون به تدریج تغییر کرد و او بعدها با احترام و قدردانی بیشتری به آنان می نگریست. از نظر او کتاب مقدس، همچنان تنها بنیان و ملاک خطاناپذیر ایمان مسیحی محسوب می شد؛ اما اتفاق نظر پدران نخستین کلیسا در مورد مسائل مختلف نیز شایسته احترام و توجه فراوان بود.
 
هنگامی که مناظره لوتر و زوینگلی در مورد حضور واقعی مسیح در آیین عشای ربانی درگرفت، ملانکتون طرف لوتر را گرفت. در واقع در مناظرات لوتر و زوینگلی در سال ۱۵۲۹ در ماربورگ، این ملانکتون بود که با منش و خلق و خوی معتدل و مصالحه جوی خود، در مورد این موضوع، به هیچ وجه انعطاف و تساهل نشان نداد و باعث شد تا لوتر نیز در این مورد عقیده خود را تغییر ندهد. در نامه ای که در همان سال ملانکتون به اوکومپادیوس' که از دوستان زوینگلی و از اصلاحگران شهر بازل بود می نویسد، بر اساس دلایلی مبتنی بر کتاب مقدس، تعالیم پدران نخستین کلیسا و نیز دلایل عقلانی، استدلال می کند که شایسته و منطقی است تا حضور واقعی مسیح در آیین عشای ربانی را بپذیریم. اما او کولامپادیوس وی را مجاب ساخت که آثار پدران نخستین کلیسا، دیدگاه لوتر را تأیید نمی کند و این امر باعث شد تا ملانکتون آموزه لوتر در مورد حضور واقعی مسیح در عشای ربانی را کنار بگذارد. در سال ۱۵۴۰ وی نسخهای تجدیدنظر شده از اعتراف نامه آوگسبورگ را منتشر ساخت که در آن، دیگر حضور واقعی مسیح در آیین عشای ربانی تعلیم داده نمی شد. در نسخه تجدیدنظر شده کتاب مباحث کلی الهیات نیز که در سال ۱۵۵۵ منتشر شد، هرگونه اشاره ای به حضور واقعی مسیح در آیین عشای ربانی حذف شده است. در مقابل، ملانکتون در مورد این موضوع چنین تعلیم می دهد:
عیسی مسیح با این نان و شراب، بدن و خون خود را به ما می بخشد و بدین سان، تصدیق می کند که ما را می پذیرد؛ وی ما را عضوی از بدن خویش می داند، گناهان ما را می بخشد، و نیز تصدیق می کند که ما را به خون خود پاک کرده، در ماساکن خواهد بود... پسر زنده خدا، عیسی مسیح، نجات دهنده ما، حقیقتا در این مشارکت حاضر و فعال است و توسط آن تصدیق میکند که در ما ساکن خواهد بود... (مباحث کلی الهیات )
 
کالون* این تبیین ملانکتون از حضور واقعی مسیح در آیین عشای ربانی را پذیرفت. لوتر از تغییر دیدگاه ملانکتون آزرده خاطر شد، اما علنا با او به مخالفت برنخاست. ملانکتون ادعا کرده است که لوتر مدت زمان کوتاهی قبل از مرگ خود، نزد وی تصدیق کرده که در مورد حضور واقعی مسیح در آیین عشای ربانی دیدگاهی افراطی داشته است؛ همچنین به ملانکتون گفته است که دیگر نمی تواند دیدگاه خود را تعدیل کند؛ زیرا تغییر رأی در این مورد، ممکن است باعث شود تا کل تعالیم او، دیگر چون گذشته مورد تأیید و احترام نباشد. تشخیص میزان صحت و سقم این ادعا کمی دشوار است؛ زیرا ملانکتون در این مورد بی طرف نبوده و شاید تعبیر او از سخنان لوتر چندان دقیق نباشد.
 
در سال ۱۵۴۶، بسیاری از مناطق آلمان و از جمله ویتنبرگ که پیرو تعالیم لوتر بودند، به اشغال سپاهیان شارل پنجم در آمد. شارل تلاش کرد تا توافق نامهای موقت را به ساکنان مناطقی که پیرو تعالیم لوتر بودند، تحمیل نماید که در آن باید برخی از آموزه های لوتر تعدیل میشد یا تغییر می کرد. ملانکتون در مورد این کار تردید داشت. از یک سو نمی خواست این توافق نامه را بپذیرد و از جهتی آماده بود تا تعدیلها و اصلاحاتی در برخی از تعالیم لوتر به وجود آورد؛ در نتیجه وی از هر دو سو مورد حمله قرار گرفت. وی در دورانی که در آن انعطاف ناپذیری و پافشاری و تعصب بر باورها به نحو فزاینده ای بر همگان غالب می گشت، با صفت میانه روی که صفت ناپسندیده ای محسوب می شد، شناخته شده بود. این حملات، آغاز مجموعه ای از تاخت و تازها بود از سوی کسانی که ملانکتون را فردی خیانتکار به میراث اعتقادات لوتر می دانستند. این حملات تا زمان مرگ وی در سال ۱۵۶۰ و پس از آن نیز ادامه یافت و منجر به محکوم شدن بسیاری از افکار او در اعتقادنامه وفاق ا گردید. اما نظر همگان در مورد وی چنین نبود و او به واسطه دستاوردهای مهمی که در زمینه اصلاح تعلیم و تربیت به دست آورد، عنوان «معلم آلمان» را گرفته است.
 
منبع:
تاریخ تفکر مسیحی، تونی لِین، ترجمه روبرت آسریان، چاپ پنجم، فروزان روز، طهران (1396)

  بیشتر بخوانید :
  پدران کاپادوکیایی کلیسا
  چنگ روح القدس
  پدر تاریخ کلیسا